Description
بخشی از کتاب:
جان من!
در ما مجموعهای بود از معصومانهترین گناهان؛ بیتقصیرترین گناهکاران بودیم.
دست سرنوشت نخهای ارادهمان را درهم گره زده بود؛ و ما محکوم بودیم به غوطهور شدن در مجموعهی خودساختهمان و دم برنیاوردن.
مجموعهای که هر یک از ما، از آن دیگری ساخته بود.
چاره فراموشی بود یا که تظاهر به نسیان؛ انتخاب اما با تقدیر!
آدمها پيچيدهتر از آن هستند كه آنها را در زرورق قضاوتهای شخصى بپيچانيم.
رنگ آدمها آنقدر خاكسترى است كه جاى آنكه دلت بگيرد از دلمردگى رنگشان، از تناقضهاى گاهوبيگاه ذهن آنها شگفتزده میشوى و عاشق همان رنگ غمگين ميانه.